نقد کتاب«چیزی به تابستان نمانده» نوشته بهاران بنی احمدی
یادداشتی بر رمان«چیزی به تابستان نمانده» نوشته بهاران بنی احمدی
لحظه شماری برای پاره کردن پیله

در دنیای مادران و دختران، معمولا ناگفتنی هایی وجود دارد که ممکن است هرگز به زبان نیاید اما اغلب مثل سایه ای بالای سر آنها گسترده است و هر بار لایه ای از آن نمایان می شود و اغلب دلواپسی ها و نگرانی های مادرانه با سرمستی و شوریدگی های دخترانه در هم می آمیزد و نوع رابطه آن دو را تعیین می کند؛ موضوع آشنایی که دستمایه رمان«چیزی به تابستان نمانده» نوشته بهاران بنی احمدی شده و در آن، نویسنده به کنکاوی در دنیای مادران و دختران پرداخته است. دو شخصیت محوری این داستان، «دریا ماندگار» و «بارون توسلی»، مادر و دختری هستند که یکی تجربه های دخترانه را پشت سر گذاشته و اکنون در مقام مادر، نگران بی تجربگی دخترش در انتخاب های اساسی زندگی اش است و دیگری که آیینه ای از گذشته زن، البته در زمان و مکان متفاوت است، بی مهابا در پی کسب تجربه های تازه در زندگی است و این باعث نگرانی زن شده است. تا این مرحله از داستان، اتفاق تازه ای نمی افتد و روند ماجراها تقریبا عادی است اما داستان زمانی وارد مرحله تازه و متفاوتی می شود که موقعیت فعلی زن را به یاد آوریم که در زندگی مشترک شکست خورده و اکنون سایه سنگین«تنهایی»در لحظه های زندگی اش احساس می شود. شاید برای همین است که مدام دلواپس انتخاب های دخترش است که قصه زندگی خود به شکل تازه ای و این بار در هیبت زندگی دخترش تکرار نشود. داستان از جایی شروع می شود که زن برای«سامان»، پسری که دخترش برای زندگی مشترک انتخاب کرده، پیامک هایی درباره دخترش فرستاده و توضیحاتی داده که حالا نگران است برداشت اشتباه کند و دوست دارد سامان بیاید تا او اصل منظورش را به طور مشروح توضیح دهد. زن با این دغدغه و نگرانی در خانه تنهاست و مدام به اتاق و وسایل دخترش سرک می کشد و کنجکاوی می کند تا از فکرها و برنامه های او بیشتر آگاه شود. همزمان با دیدن برخی از اشیای داخل خانه، مثل قاب های عکس و تصاویر داخل آنها، به گذشته هم سرک می کشد و برخی از وقایع مهم زندگی اش از جمله آشنایی با فرهاد و شکل گیری زندگی مشترک و در نهایت جدایی شان را به یاد می آورد. همزمان در یک روایت موازی، در قالب یادداشت های روزانه از زبان دخترش، بارون، روزهای زندگی و بزرگ شدن این دختر هم بیان می شود که آمیخته با وقایع مهم سال های اخیر، از سال های اولیه دهه هفتاد تا سال های اولیه دهه نود است. روایت زندگی دختر نشان می دهد او اغلب به رویاهای شخصی خود فکر می کند و در این میان، نگرانی های مادرانه زن جای چندانی در اندیشه و رویاهای دخترانه او ندارد. از سوی دیگر، مرور دغدغه های روزمره زن هم نشان می دهد او به صورت مقطعی رویاهای شخصی خود را به نفع سرو سامان دادن به زندگی مشترک دخترش کنار گذاشته و حالا که شخصیتی به نام سامان از راه رسیده و دختر و مادر باور دارند می تواند زندگی دختر سامان بدهد، منتظر لحظه ای هستند که این اتفاق بیفتد و بعد از آن است که زن می خواهد به رویاهای خودش فکر کند و حتی نشانه های آن را هم از همین حالا در رفتار زن می بینیم. او بعد از مدت ها، از ماتیک قرمز رنگی استفاده می کند که سال ها کنار گذاشته بوده و حالا با این که دخترش با این عمل او موافق نیست اما می خواهد آن طور که دلش می خواهد رفتار کند و به فکر خودش باشد.«من هنوز در چهارچوب در ایستاده ام. هر چند انگار از درون نشسته ام، خم شده ام، برای اولین بار اما محکم ایستاده ام و ماتیکم را پاک نمی کنم. بارون یا دیگران هر چه می خواهند بگویند. من حالا فقط برای خودم زندگی می کنم.» (ص 135) پایان داستان با آرامش توأم برای مادر و دختر همراه است، بارون سامان را یافته و دریا از فکرهای مداوم نتیجه گرفته است. آن جا که می گوید: حالا دیگر خوب می دانم قرار نیست هیچ کس مرا نجات دهد. من پروانه ای هستم که فقط خودم می دانم کی وقت پاره کردن پیله است.
چاپ اول (تابستان 1395) کتاب «چیزی به تابستان نمانده» نوشته بهاران بنی احمدی، در 136 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 10500 تومان از سوی نشر چشمه در تهران چاپ و منتشر شده است.