نقد داستان
خبرگزاری فارس- علی الله سلیمی: ارتباط تنگاتنگ و دو سویهای که بین ادبیات و روانشناسی وجود دارد بر کسی پوشیده نیست. محققان و پژوهشگران بسیای در این زمینه کار کردهاند که اکنون حاصل مطالعات آنها را می توان در کتاب ها و مقالات متعدد دید و خواند. محققان می گویند در نوشتههای یک نویسنده نه تنها اثری از زندگی گذشته خود او وجود دارد بلکه به عقیده محققانی چون «یونگ» از گذشته بشر و طریقه زندگانی اجدادی و نژادی او آثاری میتوان یافت. این مسئله از آن جهت قابل توجه است که نوشتههای یک نویسنده را با وقایع زندگانی و مکنونات خاطر و اسرار ضمیر او که معمولا خود نیز از آنها آگاهی درستی ندارد میتوان مربوط ساخت و نشان داد که چگونه احساسات نویسنده و خاطراتی که حتی خود او هم آنها را فراموش کرده در محصول ادبی او تاثیر داشته است.
مثال بارز این حرف، کتاب داستانی«من مجنون» نوشته زهره جلالی است که اخیراً از سوی انتشارات هزاره ققنوس در تهران چاپ و منتشر شده است. نویسنده این اثر، زهره جلالی که فارغ التحصیل مقطع کارشناسی شیمی از دانشگاه شهید بهشتی است، پیش از این کتاب، دو رمان با عناوین «حقیقت پنهان» و «ورق دوم زندگی» نوشته که به ترتیب در سالهای 1385 و 1388 از سوی نشر «جرس» منتشر شدهاند.
در داستان جدید این نویسنده، «من مجنون»با شخصیت نسبتاً پیچیده و چند لایهای مواجه هستیم که به دلایل گوناگون و اغلب ناشناخته که بسیاری از آنها ریشه در گذشتههای این فرد دارد، از ارتباط معمول و لازم با اطرافیانش عاجز و ناتوان است. داستان از آن جا آغاز میشود که راوی داستان به دلیل تنهایی که حاصل انزوای او از اجتماع پیرامونش است به درخت بید مجنون در پارک نزدیک محل زندگیاش پناه میبرد.
البته با توجه به رویکرد سورئالیستی اثر، این درخت بید مجنون است که راوی داستان را به سوی خود فرا میخواند تا حقیقتی را به او گوشزد و یادآوری کند. این مسئله هم از آن جا نشأت میگیرد که راوی در خلسههای تنهایی خود همواره احساس می کند در پیرامونش اتفاقهای ناگواری در حال وقوع است که او از مشاهده و درک بسیاری از آنها عاجز و ناتوان است. بنابر این، درخت بید مجنون که در این اثر میتواند نماد ناخودآگاه او باشد، به کمکش میآید تا پرده از حقایقی بردارد که تا این لحظه برای راوی قصه نامکشوف مانده است.
زیر درخت بید مجنون نیمکتی هست که آدمهای مختلف در طول روز روی آن مینشینند تا از زندگی، مشکلات، رویاها و قول و قرارهایشان برای ادامه زندگی بگویند. البته راوی داستان هم روزی روی این نیمکت نشسته و با کسی که اکنون در کنار او نیست و در طول قصه از آن شخص با عنوان «همنشین پوشالی» یاد میشود، از رویاهای زندگیاش گفته که اکنون یادآوری آنها عذابش میدهد.
از منظر راوی داستان، اغلب آدمهایی که روزی زیر درخت بید مجنون و روی آن نیمکت نشستهاند، خاطره خوبی از آن ایام ندارند و بیشتر بابت یادآوری آن خاطرات دچار فرسودگی روح و روان میشوند. مانند خود او که یادآوری خاطرات آن ایام همواره عذابش میدهد. این نگاه یکطرفه راوی، بخشی از ماجرا است و در سوی دیگر ماجرا، خاطراتی با رنگ و بوی دیگر و اغلب خوشایند قرار دارد که درخت بید مجنون به عنوان نماد ناخودآگاه راوی داستان میخواهد به او یادآوری کند.
در این مسیر، درخت بید مجنون شبی به خواب راوی میآید و از او میخواهد خودش را پارک و کنار او(درخت بید مجنون) برساند. باور این مسئله، دعوت درخت از او، برایش غیر منتظره و عجیب است، اما او شب هنگام به پارک و کنار درخت بید مجنون میرود و از زبان درخت حرفهایی را میشنود که باعث اتفاقهای بعدی در داستان می شود و کم کم راوی به اتفاق های خوش در زندگی هم فکر می کنند و به مرور از دنیای بدبینی خود نسبت به اطرافیانش فاصله میگیرد و جهان تازه ای را برای ادامه زندگی خود رقم میزند.
البته بخشی از تحول شخصیتی راوی به همکلامی او با آدمهای سرد و گرم چشیده روزگار بر میگردد که همین دیدارها و همکلامی راوی با این افراد هم به دلیل حضور در کنار درخت بید مجنون است که باعث این اتفاقها میشود. در یکی از این دیدارها، راوی با پیرمردی آشنا می شود که نوهاش را برای بازی به پارک آورده و در هنگام بازی نوهاش، خود برای لحظه ای روی نیمکت کنار درخت بید مجنون نشسته تا هوایی تازه کند.
راوی در توصیف این دیدار میگوید: «به پیرمرد حسادت میکردم. آدم عجیبی بود. چهره آرامی داشت. حس کردم قبلاً او را دیدهام. نمیدانم! شاید هم ندیدهام اما به هر حال غریبه نبود. یک پدر بود. با هم رفتیم و روی نیمکت نشستیم. حرفهایش به دل می نشست و آرامشی و وصف ناپذیر به روحم می ریخت. چطور بگویم؟! مثل رودخانهای بودم که با رسیدن به دریا آرام میگیرد.» (ص 157 و 158)
در ادامه داستان، درخت بید مجنون بارها به خواب راوی میآید و از او میخواهد خود را به کنار او (درخت) برساند و با حقایق و اتفاقهای تازهای آشنا شود. به مرور این دیدارهای مکاشفه آمیز صورت میگیرد و دید و نگرش راوی نسبت به آدمهای اطرافش هم تغییر میکند تا او از جهان ذهنی تاریک و ترسناکی که در آن گرفتار شده به مرور فاصله بگیرد و زیباییهای دنیای اطرافش را هم با جان و دل ببیند.
این رویکرد روانشناسانه نویسنده از آن جا اهمیت پیدا میکند که به یاد بیاوریم یک روانشناس میتواند با تعبیر خواب از آرزوهای نهانی اشخاص اطلاع حاصل کند، مخاطب هوشمند یک اثر ادبی هم با در نظر گرفتن اصول علمی به تصاویر خیالی و نهانی نویسنده در آثار او پی میتواند برد، چرا که یک اثر ادبی پی خود کاشف زندگانی نویسنده از ایام کودکی تا سن بزرگی است و چون تماس او با دنیای خارج و تعبیرات حاصل در زندگانی از اموری است که قهراً در اثر ادبی تاثیر خود را می بخشد، از این رو است که میتوان زندگانی فکری و انفعالی نویسنده را از روی نوشتههای او کشف کرد.
چاپ اول (1391) رمان «من مجنون» نوشته زهره جلالی با طرح جلد و صفحه آرایی طیبه گمار، در 184 صفحه، شمارگان 1100 نسخه، قیمت 8400 تومان از سوی انتشارات هزاره ققنوس در تهران چاپ و منتشر شده و چاپ دوم آن امسال(1392) راهی بازار کتاب ایران شده اس