پشت خاکریز یک نفر زنده است
با تاريك شدن هوا خشابهامان داشت خالي ميشد. با آتشي هم كه عراقيها روي سرمان ميريختند، كسي نميتوانست پي مهمات برود. يك پيرمرد داوطلب شد. نيم ساعت بعد برگشت، ولي تا در جعبه را باز كرديم، ديديم همهاش نارنجك است!

متن کامل این یادداشت را در (اینجا) بخوانید.
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۸ ساعت 10:13 توسط علیالله سلیمی
|





