رمان«خاما»یوسف علیخانی
در حاشیه انتشار رمان جدید یوسف علیخانی؛ «خاما»
گذر از رنج تبعید با اندیشیدن به عشق خاما

هر بار داستانی از یوسف علیخانی بخوانم، تا مدت ها ذهنم درگیر منطقه پر راز و رمز «میلک» می شود. بار اول که داستان های کوتاه کتاب اول این نویسنده؛ «قدم بخیر مادر بزرگ من بود» را خواندم. با مجموعه ای از آدم ها و منطقه بکری در رودبار الموت آشنا شدم که به شکل سحرآمیزی من را به دنیای قصه های یوسف علیخانی برد. در داستان های کتاب های«اژدهاکشان»و «عروس بید» هم این حس را تجربه کردم و رمان«بیوه کشی» هم حکایت تازه ای از افسانه های این ناحیه بود. حالا رمان جدید یوسف علیخانی؛ «خاما» با عمق بیشتری به خاستگاه و ذهنیت یکی از شخصیت های این نویسنده می پردازد. خاما، حکایت عشق در بستر رویدادهای اجتماعی است؛ حسی زیبا و پنهان در تاروپود زندگی عادی و روزمره که سراسر رنج است و تنها حلاوت آن، یادآوری نام کسی است که اندیشیدن به آن، حال قهرمان داستان را خوب می کند. به نظر می رسد تداعی مداوم یاد خاما، برخواسته از ناخودآگاه شخصیت اصلی داستان؛ خلیل است که به این وسیله رنج تبعید ناخواسته را تحمل پذیر می کند. خانواده خلیل از کردهای نوار مرزی هستند که در پی مبارزاتی برای تحقق مطالبات قومی، از سوی حکومت وقت سرکوب و ناخواسته به مناطق مختلف تبعید می شوند. ابتدا به ارسباران و در مرحله بعد به نواحی قزوین. در این بین، خلیل در دل این تبعید بزرگ خانوادگی، برای خود تبعید فردی دیگری را هم رقم می زند که باعث دوری از خانواده پدری و ریشه دواندن او با هویت تازه در منطقه کوهستانی رودبار الموت می شود. او در طول بیش از سه دهه، با اندیشیده به خاما، سرپا می ماند و شراره های عشق به معشوق را در دل خود زنده نگه می دارد. به یوسف علیخانی عزیز برای نگارش این رمان خوب و خواندنی تبریک میگم و به خوانندگان رمان های برتر ایرانی هم توصیه می کنم حتما این رمان خوب و خواندنی را در برنامه مطالعه ای خود قرار دهند.