نقد داستان ایرانی
علی الله سلیمی/ داستانهای کوتاه فاطمه بهبودی در کتاب «برای شبهای بی ستاره» قبل از هر چیزی، اشتیاق و مهارت این نویسنده در حوزه داستان کوتاه را نشان میدهد که قابل مقایسه با کتاب قبلی او نیست. نخستین کتاب داستانی این نویسنده جوان با عنوان «بوی اردیبهشت» چندی پیش منتشر شد که نوید یک نویسنده تازه نفس را می داد.
در آن کتاب، فاطمه بهبودی قلم خود را در بخش داستان بلند آزموده بود که حاصل کار اثری در دو اپیزود بود که استحکام چندانی در تاروپود آن دیده نمی شد، اما این بار بهبودی با یک مجموعه قابل قبول در بخش داستان کوتاه اعلام حضور کرده که پیشرفت کار او در این بخش را نشان می دهد.
کتاب جدید این نویسنده از شانزده داستان کوتاه تشکیل شده که البته کیفیت فنی همه این آثار به یک اندازه نیست. اولین داستان که عنوان کتاب هم از آن برگرفته شده «برای شب های بی ستاره» شروع خوبی برای یک مجموع پر و پیمان است. راوی آن زن نویسنده ای است که درگیر شکل دادن به شخصیت اصلی داستان خود(ساناز) است. او همزمان زندگی روزمره خود را دارد که به نوعی با زندگی احتمالی شخصیت داستانی مقایسه و تطبیق داده می شود. راوی در جست و جوی ذهنی خود دلایل اقدام به قتل شخصیت ساناز را دنبال می کند که در رسانه ها اعلام شده شوهرش را به قتل رسانده است. با این حال، مخاطب در این داستان با زندگی روزمره راوی آشنا میشود که زن جوانی با دغدغههای نویسندگی است. پایان بندی این داستان به گونه ای رقم خورده که نقطه مجهولی در آن باقی نمیماند. هر چند نویسنده تلاش کرده پایان اثرش باز بماند تا تاویل مخاطب را هم در پی داشته باشد.
نویسنده در ادامه به سراغ داستان هایی می رود که طرح و جوهره هر یک از آنها می تواند بر اساس یک رویداد احتمالی در زندگی امروزی شهروندان شکل گرفته باشد.
جنس نگاه نویسنده در بیشتر داستان ها به شدت واقع گرایانه و انتخاب زاویه دید اغلب اول شخص به این داستان ها رنگ و بوی خاطره گونه ای داده است. گویی هر یک از داستان های این مجموعه بر اساس یک خاطره نوشته شده است. در داستان «چندمین طلوع خورشید!» ماجرای سفر زیارتی روای با مادرش بیمارش به مشهد روایت می شود که در پایان، مادر در همان مشهد فوت می کند. در این داستان نقطه عطف چندانی دیده نمی شود و کل ماجرا روایت یک سفر زیارتی با طعم اندوه است.
در داستان بعدی،«چی داشتم می گفتم؟»، راوی، زن پریشان احوال است که با کلافگی ماجرایی از زندگی خود و شوهرش را که از مدتی قبل او را ترک کرده است، روایت می کند که به ظاهر خودش از محتوای آن روایت درک درستی ندارد، اما مخاطب در می یابد که اصل ماجرا غیر از آن است که راوی تعریف می کند.
این اثر بافت هوشمندانه ای دارد که آن را در ردیف یکی از داستان های موفق این مجموعه قرار داده است. همچنین در داستان دیگری با عنوان «ستاره سرد» به دنیای یک مادر بزرگ پرداخته می شود که خواسته های دخترش او را با اندوه های فراوانی رو به رو می کند. حس برانگیزی در این اثر نسبت به داستان های قبلی بیشتر است.
«بابایی با غضب نگاه کرد. مامانی[مادر بزرگ] نگاهش را دزدید و گفت:«والا حاجیف مهری گفت اینو بپوشین، بهتره! آبرومند تره!»
«دِ یعنی چی؟ این دختر به لباس منم کار دارد؟»
«والا چی بگم؟»
مامانی این پا و آن پا کرد. رگ های متورم پایایش کبود شدند. بابایی سرش را زیر گوش مامانی برد و نه خیلی آرام گفت:«حالا عروسیه توئه یا نوه ات؟» و رو ترش کرد:«این چه ریختیه برا خودت درست کردی؟» مامانی، که انگار منتظر این لحظه بود، جویده و کش دار، انگار ناراضی گفت:«والا چی بگم حاجی؟ مهری گفت این جوری جلوی خونواده دامادم آبرومند...» ( ص 34 و 35)
در داستان بعدی (رگبار بهاری)، لحظاتی از زندگی یک زوج روایت می شود که ابتدای آن با شعر«جهانا همانا فسوسی و بازی/ که بر کس نپایی و با کس نسازی» شروع می شود که در ادامه، مفهوم این شعر و ابیات دیگری از آن، با فضای حاکم بر داستان هماهنگ شده و تداعی گر پایان زندگی یک شهروند در خیابان می شود که راوی از پشت پنجره آن را می بیند.
این داستان هارمونی خاصی دارد که با ابیاتی از شعر مشهور ابو طیب مصعبی در دیباچه خسروانی تاریخ بیهقی همنوا شده است. لحن و بیان این داستان نسبتاً شاعرانه است و با دیگر آثار این مجموعه از این نظر تفاوت دارد.
داستان دیگر با عنوان «همشهری» حس نوستالژیک دارد و درباره دو رفیق دیرینه است که در مقطعی با هم رو برو می شوند و خاطرات گذشته آنها یادآوری و بیان می شود. همچنین در داستان «روز خوبی نبود»، نویسنده با رویکرد انتقادی به محیط اطرافش نگاه کرده و رفتار یک مولف کتاب را که سطح علمی پوشالی دارد به باد انتقاد گرفته است.
داستان های دیگری هم در این مجموعه ارائه شده که هر کدام از آنها به نوعی تجربه آزمایی نویسنده در بیان یک حس جداگانه است. او در این رویکرد تقریباً موفق است، چرا که خواننده با مطالعه هر یک از داستان های کتاب «برای شب های بی ستاره»، با حس جداگانه ای مواجه می شود که نویسنده با مهارت در فضاسازی و زمنیه چینی لازم، آن حس مورد نظر را به مخاطب منتقل می کند.
این ویژگی از امتیازهای اصلی کتاب جدید فاطمه بهبودی است که طی آن، خواننده با مطالعه مجموعه حاضر با فضاهای متعددی در حوزه داستان کوتاه مواجه می شود و در کل، با نگاه واقع گرایانه نویسنده به اشیاء و پدیده های پیرامونش آشنا می شود. هر چند این نگاه در داستان هایی مانند «سلول های مرده»، «دست های سرد»، «خواب و بیداری» و «چاردیواری» تا حدودی سطحی است، اما در مجموع، کنار هم قرار گرفتن هر شانزده داستان کتاب برای شب های بی ستاره، گسترده ای از افق های نگاه نویسنده جوان این مجموعه؛ فاطمه بهبودی را برای خوانندگان داستان کوتاه در ایران ترسیم می کند که وی با همین دستمایه، خواننده را امیدوار می کند تا بی صبرانه در انتظار آثار بعدی این نویسنده جوان بماند.
چاپ اول(1391) کتاب «برای شب های بی ستاره» نوشته فاطمه بهبودی با ویراستاری سعید شریفی، شمارگان 1100 نسخه، در 134 صفحه و قیمت 4800 تومان از سوی انتشارات افراز در تهران چاپ و منتشر شده است.
این یادداشت اول اسفند 91 در خبرگزاری فارس منتشر شده است.